• وبلاگ : اسطوره عشق مادر
  • يادداشت : عشق حقيقي ... مادر
  • نظرات : 48 خصوصي ، 39 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3      >
     


    درود خدا بر شما

    باران مي بارد بر کلبه ي هميشه باراني ام

    [گل]

    علي حق بود و حق هم با علي بود


    علي ساقي و تنها او وصي بود


    علي سرچشمه ي عدل و فضيلت


    علي بود و علي بود و علي بود.



    عيد غدير مبارک

    بسيار عالي بود!

    سلام.

    ممنون.

    موفق باشيد.

    سلام دوست من خيلي وبلاگت قشنگه اينو به پاي تعارف نذار من تا از وبلاگي خوشم نياد نظر نميدم آهنگت عاليه

    مطالبت هم خوبه

    _ سلام.

    _ چطوري رفيق؟ خيلي خوشحالم که برگشتي، شاد باشي.

    _ موفق و خوشبخت باش . اين يه دستوره.

    سلام دوست عزيــ ــزم

    خوبـــِـِـِـِـٍ ؟

    ممنون از راهنماييتون و اينکه اومدي

    اما اين متنــِـِـِـِـٍ که نوشتـ ـــم و خيلــِـِـِـِـٍ ها استقبال کردن و تا آخر خوندن اما قبول دارم حرف شمارو.

    منم قالبم مـــِـِـِـِـٍ سازم راستــِـِـِـِـٍ قالب وبلاگمم کاره خودمه البته تا کامل باز شدنش بايد صبر کرد...
    + مهسا 


    سلام

    خيلي قشنگ نوشتي،حالا قدر مادرمو ميدونم

    `*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•`*•.¸¸.•*´

    ¤•------?الـ ـ ـ ـ ـ ــنـاز ?------O°AlOnE-ELNAZ °? ------•¤[گل][گل][گل][بوسه]


    ?••?خداونـــدا دستانم خالـــِـِـِـِـِـٍ اند و دلــم غــرق در آرزوها...يا بــه قـدرت بـــِـِـِـِـٍ کرانت دستانـ ـ ــم را تـ ــوانا گــردان يا دلــ ـ ـم را از آرزو هاي دست نيافتنــــِـِـِـِـِـٍ خالــِـِـِـِـِـٍ کـ ــن ?••?

    ممنون از حضورت واقعا عشق فقط مادر و پدر
    سلام دوست عزيزم

    ممنون از حضورت

    واااقعا عشق فقط مادر و پدر

    به لبخند کودک نگاه کرد ، آن هم محو شده بود!

    فقط يکي مانده بود ... به محبت مادر نگاه کرد.

    محبت مادر هنوز آنجا بود با همه زيبايي هميشگي اش.

    فرشته گلها و لبخند محو شده کودک را به گوشه اي انداخت و به سمت دروازه هاي بهشت پرواز کرد.

    تمام بهشتيان را جمع کرد و و گفت:
    من چيزي در زمين يافتم که زيبايي بي نظيرش را در تمام راه ، تا رسيدن به بهشت حفظ کرد

    و آن محبت يک مادر است.

    سپس فرشته آن طرف گهواره کودک را نگاه کرد و آنجا محبت مادري وجود داشت

    که مانند يک رودخانه در حال فوران به سوي گهواره و به سوي کودک سراريز مي شد.

    فرشته با خود گفت:
    آه! محبت مادر زيباترين چيزي است که من تا به حال بر روي زمين ديده ام من آن را هم با خود به بهشت خواهم برد.

    به همراه سه چيز ارزشمند و گرانبها؛ فرشته بالي زد و به سمت دروازهاي مرواريد مانند بهشت پرواز کرد.

    خارج از بهشت رو به روي دروازه ها فرود آمد و با خود گفت:
    قبل از اينکه وارد بهشت شوم يادگاري ها را ببينم.

    به گلها نگاه کرد. آنها پلاسيده شده بودند!

     <      1   2   3      >