به نام خدای مادر
سلام
.jpg)
میخوام از عشق و وفای مادر بگم :
وقتی که تو 1 ساله بودی ، اون (مادر) بِهت غذا میداد و تو رو تر و خشک می کرد ،
تو هم با گریه کردن در تمام شب از اون تشکر می کردی !
وقتی که تو 2 ساله بودی ، اون (مادر) بهت یاد داد تا چه جوری راه بری .
تو هم این طوری ازش تشکر می کردی ، که وقتی صدات می زد ، فرار می کردی !
وقتی که 3 ساله بودی ، اون (مادر) با عشق ، تمام غذایت را آماده می کرد .
تو هم با ریختن ظرف غذا کف اتاق ازش تشکر می کردی !

وقتی 4 ساله بودی ، اون (مادر) برات مداد رنگی خرید .
تو هم با رنگ کردن در و دیوار ، ازش تشکر می کردی !
وقتی که 5 ساله بودی ، اون (مادر) لباس شیک به تنت کرد تا به تعطیلات بری .
تو هم با انداختن (به عمد) خودت تو گِل ، ازش تشکر کردی !
وقتی که 6 ساله بودی ، اون (مادر) تو رو تا مدرسه ات همراهی می کرد .
تو هم با فریاد زدنِ : من نمی خوام برم ! ازش تشکر می کردی !
وقتی که 7 ساله بودی ، اون (مادر) برات وسیله بازی خرید .
تو هم با پرت کردن اون به هر گوشه و کناری ، ازش تشکر کردی !

وقتی که 8 ساله بودی ، اون (مادر) برات بستنی خرید .
تو هم با چکوندن(بستنی) به تمام لباست ، ازش تشکر کردی !
وقتی که 9 ساله بودی ، اون (مادر) هزینه کلاس پیانوی تو رو پرداخت .
تو هم بدون زحمت دادن به خودت برای یاد گیری پیانو ، ازش تشکر کردی !
وقتی که 10 ساله بودی ، اون (مادر) تمام روز رو رانندگی کرد تا تو رو از تمرین فوتبال به کلاس ژیمناستیک
و از اونجا به جشن تولد دوستانت ببره .
تو هم ازش تشکر کردی ! با بیرون پریدن از ماشین ، بدون اینکه پشت سرت رو هم نگاه کنی !
وقتی که 11 ساله بودی ، اون (مادر) تو و دوستت رو برای دیدن فیلم به سینما برد .
تو هم ازش تشکر کردی ! ازش خواستی که بره یه ردیف دیگه بشینه !

وقتی که 12 ساله بودی ، اون (مادر) تو رو از تماشای بعضی برنامه های تلوزِیِون بر حذر داشت .
تو هم ازش تشکر کردی ! صبر کردی تا از خونه بیرون بره !
وقتی که 13 ساله بودی ، اون (مادر) بهت پیشنهاد داد که موهاتو اصلاح کنی .
تو هم ازش تشکر کردی ! با گفتن این جمله که : تو اصلاً سلیقه ای نداری !
وقتی که 14 ساله بودی ، اون (مادر) هزینه اردو یک ماهه تابستانی تو رو پرداخت کرد .
تو هم ازش تشکر کردی ! با فراموش کردن اون ( مادر ) و حتی نوشتن یک نامه ساده !
وقتی که 15 ساله بودی ، اون (مادر) از سرِ کار برمی گشت و می خواست که تو رو در آغوش بگیره (ابراز محبت کنه) .
تو هم ازش تشکر کردی ! با قفل کردن درب اتاقت ! (نمی ذاشتی که وارد اتاقت بشه ! )
وقتی که 16 ساله بودی ، اون (مادر) بهت یاد داد که چطوری ماشینش رو برونی (رانندگی رو بهت یاد داد) .
تو هم ازش تشکر می کردی ! هر وقت که می تونستی ماشین رو بر می داشتی و می رفتی !
وقتی که 17 ساله بودی ، وقتیکه اون (مادر) منتظر یه تماس مهم بود .
تمام شب رو با تلفن صحبت کردی و اینطوری ازش تشکر کردی !
وقتی که 18 ساله بودی ، اون (مادر) در جشن فارغ التحصیلی دبیرستان تو از خوشحالی گریه می کرد .
تو هم ازش تشکر کردی ! اینطوری که تا تموم شدن جشن پیش مادرت نیومدی !

وقتی که 19 ساله بودی ، اون (مادر) شهریه دانشگاه رو پرداخت کرد و همچنین تو رو تا دانشگاه رسوند و وسائلت رو هم حمل کرد.
تو هم، ازش تشکر کردی ! با گفتن خداحافظِ خشک و خالی بیرون از خوابگاه ،
به خاطر اینکه نمی خواستی خودتو دست و پا چلفتی نشون بدی !!! (به اصطلاح ، بچه مامانی !! )
وقتی که 20 ساله بودی ، اون (مادر) ازت پرسید که: آیا شخص خاصی (به عنوان همسر) مد نظرت هست ؟
تو هم ازش تشکر کردی با گفتنِ جمله : به تو ربطی نداره !!!

وقتی که 21 ساله بودی ، اون (مادر) بهت پیشنهاد خط مشی برای آینده ات داد .
تو هم ازش تشکر کردی با گفتن این جمله که : من نمی خوام مثل تو باشم !
وقتی که 22 ساله بودی ، اون (مادر) تو رو در جشن فارغ التحصیلی دانشگاه در آغوش گرفت .
تو هم ازش تشکر کردی ! و ازش پرسیدی که : می تونی هزینه سفر به اروپا را برام تهیه کنی !
وقتی که 23 ساله بودی ، اون (مادر) برای اولین آپارتمانت بهت اثاثیه داد .
تو هم ازش تشکر کردی ! با گفتن این جمله پیش دوستات : اون اثاثیه ها زشت هستن !
وقتی که 24 ساله بودی ، اون (مادر) دارایی های تو رو دید و در مورد اینکه ،
در آینده می خوای با اون ها چی کار کنی ، ازت سئوال کرد !
تو هم با دریدگی و صدایی (که ناشی از خشم بود) فریاد زدی : مــادررر ..... لطفا ً !!!
وقتی که 25 ساله بودی ، اون (مادر) کمکت کرد تا هزینه های عروسی رو پرداخت کنی ،
و در حالی که گریه می کرد بهت گفت که : دلم خیلی برات تنگ می شه .
تو هم ازش تشکر کردی ! اینطوری که یه جای دور رو برای زندگیت انتخاب کردی !
وقتی که 30 ساله بودی ، اون (مادر) از طریق شخص دیگه ای فهمید که تو بچه دار شدی و به تو زنگ زد .
تو هم با گفتن این جمله ازش تشکر کردی : "" همه چیز دیگه تغییر کرده ! ""

وقتی که 40 ساله بودی ، اون (مادر) بهت زنگ زد تا روز تولد یکی از اقوام رو یادآوری کنه .
تو هم با گفتن " "من الان خیلی گرفتارم "" ازش تشکرکردی !!!
وقتی که 50 ساله بودی ، اون (مادر) مریض شد و به مراقبت و کمک تو احتیاج داشت .
تو هم با سخنرانی کردن در مورد اینکه والدین ، سربار فرزندانشون می شن ، ازش تشکر کردی !!!
و سپس ، یک روز اون (مادر) به آرامی از دنیا میره . و تمام کارهایی که تو (در حق مادرت) انجام ندادی ،
مثل تندر بر قلبت فرود میاد !
اگر مادر عزیزت ، هنوز در قید حیات ، فراموش نکن که بیشتر از همیشه بهش محبت کنی ...
و اگر مادر عزیزت ..... ، محبت های بی دریغش رو فراموش نکن و به راحتی از اونها نگذر...
همیشه به یاد داشته باش که به مادرت محبت کنی و اونو دوست داشته باشی
چون ، در طول عمرت فقط یه مادر داری !!!!!